شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

اف-4 فانتوم در نیروی هوایی ایران (15)

نبرد با میراژ اف-1
از سال 1982، نیروی هوایی عراق به طور گسترده جنگنده‏های میراژ را به خدمت می‏گیرد. عراقیها در برخی موارد برای فریب دادن فانتومهای گشتی، میراژها را در ترکیب با جنگنده‏های دیگر به پرواز درمی‏آوردند تا فانتومها را غافلگیر کنند. برای نمونه به تاریخ 26 ژوئیه 1982، دو دستهء پروازی از جنگنده‏های عراقی برای بمباران کرمانشاه وارد آسمان ایران می‏شوند. در نزدیکی مرز، دسته اول که شامل 8 فروند جنگنده عراقی بود، به ارتفاع بسیار بالا رفته و دسته دوم که 6 فروند Mirage F1-EQ2 در آن قرار داشت، به دو دسته تقسیم شد. با آگاهی از اینکه دو فانتوم در حال گشتزنی بر فراز آسمان اسلام آباد هستند، دو فروند میراژ به عنوان طعمه با سرعت بسیار زیاد 2 ماخ و در ارتفاع متوسط از مرز می‏گذرند تا فانتومهای ایرانی را به سمت خود بکشانند. همزمان 4 جنگنده عراقی دیگر همان دسته، با همان سرعت ولی در ارتفاع پست تر آنها را دنبال می‏کردند.

3kvo0q2m28a1znkouyku.jpg

فانتومها که به وسیلهء اپراتور رادار زمینی از نزدیک شدن میراژها آگاهی پیدا کرده بودند، از یکدیگر جدا شدند. یکی از فانتومها با روشن کردن پس‏سوز، به سرعت خود افزود و با سرعت زیاد خود را به دسته 8 فروند از جنگنده‏های عراقی که در ارتفاع بالا پرواز می‏کردند رساند. فانتوم دیگر نیز به سمت دو میراژ پیشقراول رفت. با رسیدن به برد مناسب، هر کدام از فانتومها یک موشک گرمایاب سایدوایندر AIM-9P را شلیک کردند که منجر به نابودی یک جنگنده عراقی شد.

7qwidsnqpvqa5h4i9q9w.jpg
میراژ اف1 سرنگون شده

درست در همین زمان، دسته چهار فروندی از میراژها که در ارتفاع پایین و نزدیک به سطح زمین پرواز می‏کردند با استفاده از مزیت دیده نشدن توسط رادار زمینی ایران، از پشت به فانتومها نزدیک شدند و لیدر این دسته، یک موشک هوا به هوای مجیک R-550 را به سمت فانتوم شماره یک پرتاب کرد. با وجود واکنش شدید خلبان فانتوم ایرانی و انجام یک گردش بسیار تند به سمت راست، موشک به زیر بال سمت چپ فانتوم اصابت کرد و موتور J-79 به یکباره شعله‏ور گردید. ماجرا را از زبان شهید یاسینی می‏خوانیم:

«در بعد از ظهر یک روز شلوغ که من به علت تداوم و حجم زیاد کار، قدری احساس خستگی می‏کردم، به آشیانه آلرت پایگاه (سوم) رفتم تا به خلبانان سرکشی کنم. درکنار آنان نشسته بودم که زنگ اسکرمبل به صدا در آمد. این نشانه یورش هوایی دشمن به منطقه ما بود. فرماندهی عملیات از مرکز فرماندهی پایگاه شکاری درخواست نمود که با توجه به نزدیک بودن غروب آفتاب و ابعاد وسیع حمله، در پاسخ به این حملات تنها از خلبانان با تجربه استفاده شود. این اختیار را داشتم که در صورت تمایل، پرواز نمایم. مقدمات کار به سرعت انجام شد و من آماده پروازشدم. پس از بلند شدن، با رادار منطقه تماس برقرار کردم و به طرف هواپیماهای عراقی سمت گرفتم. پرسنل رادار که صدای مرا شناخته بود، مرتبن درباره حضور گسترده دشمن در فضای منطقه هشدار می‏دادند و بر مراقبت بیشتر تاکید می ورزیدند. از اپراتور رادار خواستم مرا به طرف دشمن هدایت کند. همچنان که به سوی آنها پیش می‏رفتم، زیاد بودن تعداد هواپیماهای دشمن و لحن صحبت اضطراب‏آمیز پرسنل رادار، موجب بروز هیجانی ناخودآگاه در من شده بود. بی‏درنگ هواپیماهای دشمن را در صفحه رادار هواپیمای خودم ردیابی کردم. با نزدیک شدن بیشتر متوجه شدم که قادر نیستم روی آنها قفل نموده و آنها را از دور هدف قرار دهم؛ آنها به وسیله اخلالگر الکترونیکی مانع کار من می‏شدند. ناچار آنقدر نزدیکتر رفتم که جنگنده‏های عراقی به راحتی در دید چشمی من قرار گرفتند. یکی از آنها را به عنوان هدف در رنج راداری خود قرار دادم و اولین موشک را به طرفش رها کردم. چند ثانیه بعد، اصابت موشک را به آن هواپیما، به چشم خود دیدم. لحظاتی چند گذشت. احساس کردم که یک هواپیمای دیگر عراقی درحالت پرواز جمع دور با من پرواز می‏کند.
.
خلبان کابین عقب هم که متوجه جریان شده بود، تعجب زده پرسید: این دیگه چیه؟ چیکار می‏خواهد بکنه؟ نتوانستم پاسخ او را بدهم چون ناگهان دیدم هواپیمای عراقی دارد با افزایش سرعت، فاصله خود را از ما کم می‏کند. من هم با یک تصمیم ناگهانی بلافاصله و به شدت به سمت او گردش کردم و پس از عبور از بالای سرش به طرف او برگشتم و با مسلسل به سمتش شلیک کردم. اصابت گلوله‏ها و جرقه‏های ناشی از آن را بر بدنه هواپیما به چشم می‏دیدم. در همین حال خلبان کابین عقب با هیجان گفت: بالا را نگاه کن. دیدم دو هواپیمای دیگر دشمن در ارتفاع دو، سه هزار پایی بالای سر ما پرواز می‏کنند. تمامی موشکهایمان را قبلن رها کرده بودیم و به جز چند تیر فشنگ مسلسل، چیز دیگری برای دفاع نداشتیم. از لحاظ سوخت نیز برای بازگشت به پایگاه در تنگنا بودیم. اما آن دو هواپیما هم بیشتر حالت فرار داشتند تا حالت حمله و این خطر از سر ما گذشت. هواپیما را به طرف پایگاه هدایت نمودم. در مسیر بازگشت به پایگاه، درحالی که خیالمان نسبتن از ناحیه دشمن آسوده شده بود، ناگهان خلبان کابین عقب از وجود هواپیمای دشمن در پشت سرمان خبر داد و وحشت زده فریاد زد: ما را هدف گرفته‏اند. ثانیه‏ای نگذشت که هواپیمای ما به شدت تکان خورد و شروع به از دست دادن ارتفاع کرد و من خود، ترکش انفجار موشکهای دشمن را در اطراف هواپیما دیدم. درحالیکه فشار g منفی را تحمل می‏کردیم، خلبان کابین عقب پیشنهاد کرد هواپیما را ترک کنیم. در آن لحظات، از سمت غرب به سوی کرمانشاه در پرواز بودیم و پدافند زمینی منطقه، آتش سنگینی را به اجرا در آورده بود و ما در صورت ترک هواپیما، از آتش پدافند خودی مصون نبودیم. به ناچار از پریدن و ترک هواپیما منصرف شدیم.
.
در عین ناامیدی استیک کنترل فانتوم را گرفته شروع به اوجگیری نمودم. متوجه شدم که هواپیما قابل پرواز است. حرکت خود را به طرف پایگاه ادامه دادم. آخرین هواپیمای عراقی که ما را تعقیب می‏کرد نیز دست از تعقیب ما برداشت و ترجیح داد که منطقه را ترک کند. رادار زمینی خودی مکررن در مورد حضور هواپیماهای دشمن در فضای منطقه هشدار می‏داد و از ما می‏خواست که به سرعت به پایگاه بازگردیم. من که از دفع دشمن و سرنگونی دو فروند هواپیمای عراقی و پاک شدن آسمان منطقه راضی و شوق زده بودم، به همکارم در کابین عقب گفتم: دستمان درد نکند نبرد جانانه‏ای بود. با آن که هواپیمای ما مورد اصابت موشک واقع شده بود و هوا هم رو به تاریکی می‏رفت، از شدت خوشحالی به خاطر سلامت و موفقیتمان، چند بار هواپیما را حول محور طولی به چرخش در آورده و ابراز شادمانی کردیم. دقایقی بعد به همدان رسیدیم و فرود به راحتی انجام شد. هوا کاملن تاریک شده بود.

y0w0lx6bkfdpu0eeav7b.jpg


هواپیما را به طرف پناهگاه، در نزدیکی اتاق آلرت هدایت کردم و در محل مربوطه پارک و خاموش نمودم. هنگام خارج شدن از پناهگاه، با استقبال صمیمانه دوستان و همکاران خلبان و مکانیسین روبه‏رو شدم. از دوستان استقبال کننده تشکر کردم و سپس به اتفاق آنها به منظور بررسی خسارات، از هواپیما بازدید کردیم. با کمال تعجب و شگفتی مشاهده کردیم که میزان خسارتهای وارد شده به هواپیما خیلی بیشتر از تصور است؛ به طوری که تمامی سکانهای افقی عقب هواپیما از بین رفته بود و جای سالمی در بدنه هواپیما وجود نداشت. از اینها شگفت‏انگیزتر اینکه ترکش یکی از موشکهای دشمن، داخل خرج پرتاب تنها موشک رها نشدهء ما که نتوانسته بودیم از آن استفاده کنیم فرو رفته بود ولی آن را منفجر نکرده بود. اکنون مدتها از آن ماجرا گذشته است. آنچه روی داد برای من و همکارانم درسی تازه و برای دشمن مایه هراس و وحشت بود، بدین ترتیب که در تمام ماه بعد هیچ هواپیمای دشمنی در آسمان کرمانشاه دیده نشد.»

utsjqyw3h78y5hbeunr4.jpg

گروه جاویدان تاج طلایی سال 1348 در دزفول
زنده نام نادر جهانبانی و در سمت راست وی، فریدون ایزدستا دیده می‏شوند.

بین سالهای 1982 تا 1988، به جز تنومند شدن نیروی هوایی و ارتش عراق توسط دلارهای کویت و عربستان و سلاحهای فرانسوی و روسی، تصفیه نیروهای وطن پرست نیز از داخل همچنان ادامه داشت و اسلام پرستان هر روز تیشه به ریشهء ارتش ایران می‏زدند. برای مثال سرهنگ فریدون ایزدستا از بهترین افسران ارشد نیروی هوایی، مدیران و استاد خلبان پرواز اف-4 فانتوم که در پایگاه ششم بوشهر منشا خدمات بسیاری بود، ولی بنا به تنگ نظری طرفداران اسلام ناب انقلابی محمدی، در سال 1358 در لیست بازنشستگان قرار گرفت؛ یعنی دقیقن زمانی که موقع ثمردهی او بود، همانند بسیاری از کسانی که بی‏دلیل در لیست تعدیل نیرو قرار گرفتند. چند ماه بعد جنگ شروع شد. او که به همراه سرهنگ بهرام هوشیار، تحمل این همه ضربه را از خودی و دشمن نداشتند داوطلبانه هر دو برگشتند و حماسه H3 را به وجود آوردند تا اینکه معین پور آمد و 6800 تن از بهترین و کارآزموده ترین افسران و خلبانان نیروی هوایی را در سال 1360 بازخرید و اخراج کرد که ایزدستا هم یکی از آنها بود. کمر نیرو هوایی اینجا شکست او با درجه سرهنگ تمامی مثل خیلی‏های دیگر چون از معین پور ارشدتر بودند کنار گذاشته شدند. (خوشبختانه فریدون ایزدستا هم اکنون در خارج از کشور زندگی آرام و موفقی دارد.)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست: