سه‌شنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۹

سالروز درگذشت جانسوز پادشاه مهربان ایران: محمدرضا پهلوی


اين نوشتار به هزاران جان باختۀ راه آزادي وطن از چنگال استعمار خون آشام ولايت مطلقة فقيه تقديم مي‌گردد

پنجم امرداد 2539 روز درگذشت شاه فقید
برای آنانی که پادشاه را دوست می دارند، او هنوز زنده است و در یادها درخشان. اما، 5 امرداد سالروز درگذشت آریامهر، روزیست برای گرامیداشت پادشاهی که جز سربلندی ایرانی آرزوئی نداشت، و جز عشق به ایران مهری در دل نمی پرورانید و جز دغدغه حفظ منافع کشورش در سر نداشت و دست آخر نیز جان خود را در راه اعتلای ایران و حذف خرافات مذهبی از دست داد.

هنوز بر كبود آسمانها، قلبي براي ميهنش مي‏طپد
ما ديگر قامت رسايش را نخواهيم ديد
او ديگر در ميان ما نيست
او ديگر نوروز را به ما شادباش نخواهد گفت
ما ديگر صداي مهربانش را كه آرامش‌بخش جزيرة آرامش بود نخواهيم شنيد


فرح و بچه ها چندین بار در طول شب به بالین بیمار آمدند. دکتر پیرنیا نیز آنجا بود؛ همین طور امیر پورشجاع، پیشخدمتی که بیست و پنج سال خدمت کرده بود و برای اربابش غصه می خورد. اردشیر زاهدی تمام شب را در اتاق ماند. قبل از آنکه شاه از هوش برود زاهدی به او گفت: «شما در حال شوک هستید. حالتان بهتر خواهد شد.» شاه جواب داد: « نه، شما نمی‌فهمید، دارم می‌میرم.» شاه دست زاهدی را گرفت و نگاهش به قطره‌هایی که از لوله به بازویش می‌رفت خیره ماند. قبل از سپیده دم دچار اغما شد و چند دقیقه قبل از ساعت 10 صبح 27 ژوئیه 1980 برابر 5 آمرداد 2539 جان سپرد. پزشکان لوله‌ها را از بدن شاه جدا کردند. فرح از دکتر پیرنیا خواهش کرد حلقه ازدواج شاه را از دستش درآورد و به او بدهد. او قرآن کوچک شاه را نیز از زیر بالش درآورد. یک پرستار مصری چشمانش را بست. فرح و رضا گونه هایش را بوسیدند و جنازه را به سردخانه بردند . . .
.


یکشنبه 5 مرداد 1359 برابر 27 جولای 1980
(جاويدنام) محمدرضا شاه پهلوی، امروز در سن 60 سالگی در بیمارستان نظامی معادی، بر اثر ابتلا به بیماری ماکرو گلوبولینمی والدنشروم در شهر قاهره به ابدیت پیوست. (زنده نام) انور سادات، رئیس جمهوری مصر، با کراوات سیاه در رادیو و تلویزیون این کشور حضور یافت و با اعلام هفت روز عزای عمومی، درگذشت پادشاه ایران را به اطلاع عموم رساند. انور سادات از مردم مصر به خاطر حمایت از او در پناه داده به شاه ایران تشکر کرد و این اقدام را یکی از پرافتخارترین وقایع دوران زندگی خود نامید. قرار است مراسم تشییع جنازهء پادشاه فقید ایران، با شکوه تمام به طور رسمی تحت ریاست انور سادات در قاهره انجام پذیرد.
.

آخرین روزهای شاه فقید در بیمارستان معادی قاهره
.

ياري اندر كس نمي‏بينيم، ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد، دوستداران را چه شد
گل بگشت از رنگ خود، باد بهاران را چه شد
كس نمي‏گويد كه ياري داشت حق دوستي
حق‏شناسان را چه حال افتاد و ياران را چه شد


fs0xsgijmm3u8mtbq1.jpg
آخرین تصویری که توسط یک عکاس، مخفیانه لحظاتی پس از درگذشت شاه فقيد از وی ثبت شده است
.


دیو چو بیرون رود؟!
هيچگاه از خود نپرسيديم كه علت ديو ناميدن كسي كه در تمامي عمر خويش، براي داشتن ايراني بهتر و آبادتر تلاش كرد، روستائيان را از نظام مخوف ارباب و رعيتي نجات داد، ارتشيان، معلمان و کارگران را شان و منزلت اجتماعي بخشيد، به زنان، حق انسان بودن را عطا كرد، به اقليتهاي مذهبي بها داد و كتاب آسماني آنها را برابر با قرآن دانست، براي توسعهء كمي و كيفي آموزش و پرورش و دانشگاهها و . . . كوشيد، چه بود؟ و علت فرشته ناميدن كسي را كه از همان ابتدا، با ادعاهاي دروغين آب و برق مجانی، آزادي و نظام دمكراتيك، خود و اطرافيانش را به قدرت رساند و سپس به قلمع و قمع مخالفين و دگرانديشان، بستن روزنامه‏‎ها، سركوب زنان و جوانان به بهانهء حجاب گرفته تا نوع چكمهء پايشان، و . . . اقدام نمود، چيست؟

از امروز ما با هم تاریخ را ورق زدیم
تا سال 1953، دوازده سال می‏گذشت که برای بقای ایران جنگیده بودم؛ قصد داشتم 25 سال دیگر برای تامین بقا و پیشرفت کشور وقت صرف کنم و اینک مایلم مراحل اساسی این مبارزه را تشریح کنم. در سرتاسر این مدت همواره تنها به یک هدف فکر می‏کردم که نه فقط هرگز آن را پنهان ننموده‏ام بلکه بر عکس علنن درباره‏اش سخن گفته‏ام و آن هدف این بود که ایران را به ملتی متجدد مبدل سازم و نخست رفاه مادی ملتمان را به صورتی فراهم آورم که روی کره خاکی شایسته داشتن آن می‏باشند و در همان حال، آرمانهای اخلاقی و روحی آنان را تقویت و حفاظت کنم.

می‏دانیم که چرا نخستین برنامه هفت ساله ما که می‏بایست بین سالهای 1949 تا 1956 عملی گردد فروپاشید. ایران برای مصدق ویرانگر بهای گزافی پرداخت کرد. دومین برنامه هفت ساله که در سال 1954 آغاز شد حاوی بخشی از برنامه اول بود و هزینه آن در حدود 70 میلیارد ریال - اندکی کمتر از یک میلیارد دلار- برآورد شده بود. در اصل برنامه دوم نیز می‏بایست از درآمد نفت تامین مالی بشود و لذا می‏بایست از منابع نفت و گازمان به نحو صحیحی بهره‏برداری کنیم و میان درآمد و هزینه تعادل برقرار شود. با وقوف بر این نکته، برای تحقق برنامه، به مدرنیزه کردن زیربنای کشاورزی اولویت داده بودم. به همین جهت ایجاد سدها و نیروگاه‏های هیدروالکتریک و شبکه کاملی از کانال‏های آب رسانی و کارخانه‏های تولید کود شیمیایی در اولویت قرار گرفتند؛ طول خط آهن ما تا سال 1975 سه برابر شد در همان سال ما 5000 کیلومتر راه آسفالته و 30000 کیلومتر جاده‏های درجه دو داشتیم. به علاوه اینها، 2400 کیلومتر از خطوط لوله سراسری ایران نیز مورد بهره‏برداری قرار گرفت. می‏شد گفت که ایران به یک کارگاه بزرگ ساختمانی تبدیل شده بود. در همان سال نه تنها دیگر کسری تراز پرداخت نداشتیم بلکه برای نخستین بار در تاریخ ایران جدید مازاد مثبتی هم در آن دیده می شد؛ ارزش صادراتمان 4 میلیارد ریال بیش از وارداتمان بود.

پیشتر در کتاب انقلاب سفید چنین نوشته بودم:
«ما شیوه اختناق افکار و سلب آزادی‏های فردی و اجتماعی را برای پیشرفت ظاهری خود برنگزیده‏ایم؛ به عکس آنچه ما به عنوان اصول کار خویش برای آینده در نظر گرفته‏ایم اصلاحات وسیع اجتماعی، سازندگی اقتصادی، توام با اقتصاد دموکراتیک، پیشرفتهای فرهنگی، همکاری بین‏المللی، احترام به معتقدات معنوی و به آزادی‏های فردی و اجتماعی است . . . »

در 9 ژانویه 1963 در برابر اولین کنگره تعاونی‏های کشاورزی که در تهران تشکیل شد، نخستین شش اصل لازم برای انقلاب را ارائه نمودم:
* اصلاحات ارضی: تقسیم زمین میان کسانی که در آن کار می‏کنند.
* ملی کردن جنگلها و مراتع
* تبدیل کارخانه‏های دولتی به شرکتهای سهامی و فروش سهام آنها به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی
* مشارکت کارگران در سود کارخانه‏ها
* اصلاح قانون انتخابات؛ مشارکت همگانی و به خصوص زنان در انتخابات.
* ایجاد سپاه دانش از سربازان وظیفه فارغ التحصیل تا در روستاها به تدریس بپردازند.

می‏دانستم که خواسته‏هایم با منافع نیرومند کسانی که حیاتشان به فقر و جهل مردم وابسته است در تضاد می‏باشد؛ ولی به رغم فشارهای خارجی و بی‏ایمانی و تخصیص نادرست منابع مالی عمومی و بی‏لیاقتی بعضی از حکومت‏هایمان، سرسختانه به تعقیب وظیفه‏ای که متعهد به آن بودم ادامه دادم. طی سی و هفت سال، هیچ چیز مرا از انجام وظیفه‏ام باز نداشت نه گلوله تپانچه و نه رگبار مسلسل. در سال 1943 با وجود جنگ جهانی که در جریان بود و با وجود مشکلات دردناکی که بر من هجوم آورده بود تاکید کردم با توجه به موجبات واقعی و ریشه‏های بدبختی‏های عمیقمان باید به این پنج هدف برسیم:
* نان برای همه
* مسکن برای همه
* پوشاک برای همه
* بهداشت برای همه
* آموزش و پرورش برای همه


منبع: قسمتهایی از کتاب پاسخ به تاریخ، نوشتهء زنده یاد محمدرضا پهلوی


اکنون بخشهای ارزشمندی از کتاب گرانسنگ «به سوی تمدن بزرگ» را باهم می خوانیم تا ببینیم رژیم منفور اسلامی، تا چه حد آزادیهای اجتماعی و سیاسی مردم را نابود کرده و هر روز دامنه فشار و عصیان خود بر علیه مردم را گسترش می دهد:

«در دموکراسی ما، آزادی کامل فردی با نظم و انضباط کامل اجتماعی توأم است. هر فرد ایرانی از پیشرفته ترین حقوق سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برخوردار است، ولی متعهد است که همین حقوق را برای دیگران نیز به طور کامل محترم شمارد. در دموکراسی ایران، امکان هر تلاش سالم و سازنده و بهره گیری مشروع از دستآوردهای آن برای هر فردی به حداکثر وجود دارد. ولی امکان نادرستی و تقلب و استثمار وجود ندارد، امنیت هرکسی تضمین شده است، اما اجازه تخطی به امنیت دیگران نیز به کسی داده نمی شود. دموکراسی ایران، دموکراسی آزادیها و حقوق مشروع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. اما دموکراسی هرج و مرج نیست، به طریق اولی، دموکراسی خرابکاری و احیانن خیانت نیست. مفهوم این گفته این است که در ایران امروز، اخلال و کارشکنی در پیشرفت امور کشور قابل قبول و قابل گذشت نیست. بنابراین عده ای فریب خورده یا مغرض و یا دیوانه، از آن قماش افرادی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته نیز وجود دارند و متأسفانه یک نوع «بین الملل خرابکاری» (تروریسم جهانی) را تشکیل می دهند، در این کشور پروانۀ کار ندارند. این افراد که یا فطرتن بیمار روانی دارند، به بهانۀ «ایدئولوژی» های احمقانه ای مانند «مارکسیسم اسلامی» (اسلام ناب محمدی رژیم کنونی) – که درک جنبۀ مضحک چنین ترکیب غیرممکنی حتا برای یک کودک دبستانی نیز آسان است – بر ضد وطن خودشان (و طبعاً به نفع دیگران) دست به خرابکاری و گاه آدمکشی می زنند و اخلال در هر کوشش مثبت و سازنده ای را «وظیفۀ قهرمانی» خویش می شمارند. در مقابل نیرومندی و پویایی پیشرو و سازندۀ کشور به قدر بی اثر است که هیچ نگرانی را ایجاد نمی کند، ولی وجود چنین افرادی که در بیست و پنج سالگی، رفتار بچه های دو سه ساله را داشته باشند، برای جامعه ای که شاهد روییدن چنین علفهای هرزه ای است خود به خود مایۀ تأسف است.»

.

خواهر من، هموطن من؛ گناهت چیست؟ آیا رژیم آدمکش، کثیف و منفور اسلامی، قوانین پست تر از قرون وسطا را به وسط قرن 21 آورده است؟ آیا باید همه مانند این دختران تهی مغز نیروی انتظامی، گونی سیاه جهالت بر سر کنند؟ گناه ملت ایران چیست؟ شر شما اسلامیون مهدی پرست ملحد و ضدمردم و ضد جوان کی از سر ایران و ایرانی کم خواهد شد؟ جوانی آن هم تا این حد پوشیده، دیگر چکار باید بکند تا از شر شما دژخیمان وطن فروش عرب پرست خائن در امان بماند و بدون دغدغه و ترس و لرز در خیابانهای کشورش راه برود؟ تا کی باید اخبار احمقانه فلسطین و لبنان را مدام بخوانید و پخش کنید؟ فلسطین از ریشه نباشد و تمامی مردمش را نیز بکشند، به ما چه ربطی دارد. لبنان بمیرد با تمامی مردمش، چه دخلی به ما دارد.


امروزه جمهوری اسلامی با تکیه بر خرافی ترین و عقب مانده ترین قوانین متحجرانه و فراموش شده اعراب بادیه نشین 1500 سال پیش، زشت ترین رفتار ممکن را با مردم و به ویژه جوانان به انجام می رساند. چنین رژیمی، نه تنها اصلاح پذیر نیست بلکه می بایست در نخستین فرصت پیش آمده، تمامی دست اندر کاران و مجریان رفتارهای زشت با مردم، از طریق هلیکوپتر و هواپیماهای باری به دریاچه نمک قم ریخته شوند تا حتا بوی اجساد متعفن آنها نیز به مشام مردم ایران نرسد. ملت ایران، به زودی زود و با یاری خدا، انتقام شهدای قیام پس از انتخابات ننگین سال 88 را خواهد گرفت و به کسانی که به جنبش مترقی، آزادیخواه، آرمانخواه و آرمانگرا، لقب نفرت انگیر و سراسر دروغ فتنه را داده اند، درس تاریخی خواهد داد، درسی که می توانند پس از اعدام در گورشان به اعمال و گفتارهای ننگین شان اندیشه کنند و سپس آماده اعزام به اعماق دوزخ گردند. هیچ عقب نشینی در کار نیست. جای هیچگونه کوتاهی نیست. ای آدمکشان و ای آمران کهریزک، لعنت آباد، اوین، کوی دانشگاه و ... منتظر عذاب خداوند باشید.



وصیت نامه اعلاحضرت محمدرضا پهلوی (شاهنشاه فقید ایران)

در این هنگام که دور از خاک وطنم در چنگال این بیماری جانکاه آخرین روزهای زندگی خود را سپری می‌کنم، به عنوان پادشاه ایران‏زمین، این پیام را به ملتم که در شوم‌ترین دوران تاریخی وطنش، روزگار تیره‌ای را می‏گذراند می‌فرستم. همانند هر مسلمان معتقدی که در آستانهء مرگ از وجدان پاک و صفای کامل روح برخوردار است، خداوند را به حضور می‌طلبم، از آن وقت که صرفن به خاطر جلوگیری از خون‌ریزی هموطنانم، ناچار خاک ایران را ترک کردم، آنی از فکر سیه‌روزی تدریجی ملتم، و مخصوصن اندوه رقت‏بار شهادت وطن‏پرستان با نام و گمنامی که سینه‌های فراخ خود را در مقابل جوخه‌های آتش جلادان قرار دادند، فارغ نبوده و با تار و پود وجودم، این رنج‌ها را احساس کردم... شگفت اتفاقی که در همان لحظاتی که قلب من از حرکت می‌ایستد، قلوب افسران دلاور ارتش نیز که در تکاپوی نجات وطن بودند، پیاپی آماج گلوله‌های دشمنان ایران قرار می‌گیرند و برای اينكه چنین پیوندی جاودان ماند، توصیه می‌کنم که بعد از نجات کشورم، کالبدم در گورستان این جانباختگان وطن، مدفون گردد... من در این دقایق واپسین، شیرینی خاطرات افق ایران عزیز را که به آن عشق می‌ورزم در برابر تلخی زهراگین مرض جانسوز قرار داده‌ام. خاطره شالیزارهای کرانه‌های دریای خزر، و مرغزارهای دیلم، خاطره قله‌های پربرف سهند و سبلان آذربایجان، خاطره کوهستان‌های سبز و خرم زاگرس کردستان، و هامون‌های عریان بلوچستان، خاطره اروندرود خوزستان و هیرمند سیستان، خاطره دشت ارژن فارس، خاطره حاشیه‌های کویر سوزان خراسان و کرمان، خاطره شهرک‌ها و دهستان‌های ساحلی خلیج فارس، خاطره کوچ عشایر دلیر و فداکار، و به طور کلی با اندیشة همة گوشه و کنار آن سرزمین مقدس و مردم پرتلاش و پرتوان آن، چشم از جهان فرو می‌بندم.



پاینده ایران

۲ نظر:

Ariya گفت...

دردود بر شما
امسال 2569 هست گرامی..

ناشناس گفت...

خدا را شکر میکنم که سایه این بزرگواران بیش از نیم قرن بروی ایران سایه افکند و پایه و اساس ایران نوین را طرح ریزی کردند ... خداوند روح هر دو عزیز ما را قرین رحمت کند .