يك ماجري حقيقي از دوران جنگ سرد
سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهوارههای جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهوارهها، ایستگاههای گیرندة زمینیشان در خاک ایران قرار داشتند. قسمتي از وظيفة جمعآوري اطلاعات از خاك شوروي بر عهده هواپيماهاي جاسوسي همچون U-2 و بعدها RF-4 قرار داشت و اين عمليات تحت عنوان ژن سياه (Dark Gene) تا زمان انقلاب مذهبي سال 57 ادامه داشتند...
هواپيماي شناسايي - جاسوسي RF-4E نيروي هوايي شاهنشاهي ايران
در سال 1328 شاه فقيد به دعوت ترومن، رئيس جمهور وقت آمريكا به ايالات متحده سفر نمود. در آن زمان ريچارد نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا بود. در اين سفر از شاه ايران پذيرايي درخور و شاياني به عمل آمد و ميهمانيهاي مختلفي به افتخار ايشان ترتيب يافت. يكي از مهمترين اين پذيراييها، ميهماني باشكوهي بود كه ژنرال برادلي (افسر نامدار آمريكايي و رئيس وقت ستاد مشترك ارتش آمريكا) به افتخار شاه ايران برگزار نمود. در اين ميهماني بيشتر مقامات عاليرتبة ارتش آمريكا با لباس كامل نظامي حضور داشتند.
استقبال رسمي هري ترومن از شاه فقيد در فرودگاه (1328)
ارتشبد حسين فردوست در خاطراتش از اين ميهماني چنين نوشته است:
«در حين ميهماني، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا كه ژنرال چهار ستاره بود به من كه در گوشهاي ايستاده بودم نزديك شد و دست داد و گفت مرا ميشناسيد؟ گفتم: البته كه ميشناسم. گفت: من هم شما را ميشناسم و نياز به معرفي نيست. سپس گفت: مسئلة حساسي وجود دارد. گفتم امر بفرماييد. گفت: من و ساير افسران ستاد مشترك به شاه ايران بسيار علاقمند هستيم و نميخواهيم ايشان را رنجيده خاطر كنيم، لذا از شما ميخواهم كه به طور خصوصي از طرف من با ايشان صحبت كنيد. گفتم: حتمن اين كار را ميكنم. گفت: ايشان خواستهاي دارند كه از عهدة ارتش آمريكا برنميآيد. ايشان ميخواهند اگر شوروي به ايران حمله كرد، آمريكاييها وارد عمل شوند و به كمك ارتش ايران بيايند. چنين كاري از عهدة ما ساخته نيست و در ايران ارتش آمريكا نميتواند در مقابل ارتش بزرگ شوروي قرار گيرد. روسها ميتوانند در كوتاهترين مدت، هرچند لشگر كه ميخواهند وارد خاك ايران نمايند، در حالي كه ارتش آمريكا دست كم پس از 15 - 20 روز ميتواند در بنادر جنوبي ايران نيروي پياده كند. خواهش ميكنم اين مسئله را به نحوي به آگاهي ايشان برسانيد كه از ما رنجيده خاطر نشوند. طرح پيشنهادي ما اين است كه واحدهاي ارتش ايران در استانهاي خراسان، مازندران، گيلان و آذربايجان يعني نواحي هممرز با شوروي از مقابل ارتش شوروي عقبنشيني كنند و با يك حركت بادبزني خود را به رشته كوههاي زاگرس در مركز ايران برسانند. لذا شما بايد در نواحي مرزي با شوروي، واحدهاي سبكي با سه هزار پرسنل بگذاريد كه بتوانند به سرعت عقبنشيني كنند و در كوههاي زاگرس هم نيروهاي اصلي خود از قبل مستقر كنيد. بنابراين مقابله با حمله شوروي بايد طوري طراحي شود كه كل نيروهاي ارتش ايران در زاگرس مستقر شوند كه 300 - 400 كيلومتر عرض دارد. بدين ترتيب شما در برابر حمله شوروي سد دفاعي مستحكمي ايجاد ميكنيد و با عمليات ايذايي، پيشروي ارتش شوروي را متوقف ميسازيد. در اين فاصله ما ميتوانيم به كمك دوستانمان در منطقه به ياري شما بيائيم و ارتش شوروي را عقب برانيم. ممكن است شاه اين طرح را نپذيرد و بگويد كه ارتش ايران براي دفاع است و رفتن به زاگرس چه سودي دارد؟ پاسخ ما اين است كه راهحل دومي وجود ندارد. اگر ارتش ايران در مقابلة اوليه با تهاجم شوروي نابود شود، ديگر دفاع معني ندارد. در حالي كه در كوههاي زاگرس واقعن ميتواند دفاع كند و پس از رفع خطر به مواضع اولية خود باز گردد.»
«همان شب مطلب را براي شاه توضيح دادم. شاه گفت: حرفهايشان كاملن منطقي است. ما نميتوانيم در مقابل روسها از خود دفاع كنيم ولي از نظر ملي خوب نيست كه بگويند ارتش ايران از مقابل روسها فرار كرد و شمال را تخليه نمود. به هر حال من فردا در پنتاگون روي مسئله بحث خواهم كرد.»
«اين همان طرح است كه كارشناسان پنتاگون در ايران پياده كردند و حدود سه چهارم ارتش ايران را در غرب و در نوار زاگرس گسترش دادند و حدود يك چهارم را در شمال و مركز و جنوب و شرق مستقر نمودند كه البته اين يك چهارم هم نيروي اصلي نبود. نيروهاي كرمان آموزشي بودند. نيروهاي اصفهان توپخانه و نيروهاي خوزستان زرهي. در خوزستان به جهت جلوگيري از تحركات مسموم ارتش عراق، پنج تيپ مجهز زرهي ايجاد شد. ضمن اينكه آن منطقه براي فعاليت واحدهاي زرهي بسيار مناسب بود.»
ارتشبد حسين فردوست
وي پس از انقلاب مذهبي، تحت فشار مذهبيون، مخلوطي از اطلاعات درست و نادرست را تحت عنوان خاطرات به نگارش درآورد
سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهوارههای جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهوارهها، ایستگاههای گیرندة زمینیشان در خاک ایران قرار داشتند. ایستگاههای شنود در آستارا، چالوس، بهشهر و کبکان در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار به وجود آمدند تا چشم و گوش ساواک برای اطلاع و پیشگیری از حملة نظامی شوروی به خاک ایران باشند. در این ایستگاهها، کارشناسان خبرة سازمان سیا و ساواک، خطوط مخابراتی اتحاد شوروی را کاملن تحت کنترل داشتند. آنها با استفاده از مدرنترین و پیچیدهترین وسائل شنود و شبکههای پرقدرت بیسیم، فعالیتهای نظامی روسها را زیر نظر داشتند تا اتفاقی همچون اشغال چکسلاواکی به وسیلة ارتش سرخ در ایران پياده نشود. علاوه بر این، با استفاده از هواپيماهاي شناسايي U-2 و RF-4C و ماهوارههای جاسوسی که ایالات متحده بر فراز خاک شوروی به گردش در میآورد، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور تهیه و به ایستگاههای ردگیری در خاک ایران مخابره میشد. این تصاویر و نوارهای ضبط شده، به تهران و دفتر مرکزي ساواک ارسال میگردید و تاکنون مشخص نشده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات مزبور در تهران انجام می شده است و یا این اطلاعات از تهران به واشینگتن منتقل میگشته است.
28 نوامبر 1973
هفتم آذر 1352 تهران يك روز سرد پاييزي را آغاز كرده است. هواپيماي شناسايي - جاسوسي فانتوم RF-4C نيروي هوايي شاهنشاهي به خلباني زندهياد سرگرد شكوهنيا و كمك خلباني (افسر رادار) سرهنگ جان ساندرز (John Saunders) از نيروي هوايي ايالات متحده به همراه بوئينگ 707 ويژة شنود و ركورد دادهها (ELINT) پس از برخاست از فرودگاه مهرآباد به نقطة گردش خود كه ارتفاعي بلند در شمال غرب ايران ميرسند. دقايقي بعد هواپيماي RF-4C به سمت عمق فضاي اتحاد شوروي پرواز ميكند و هواپيماي شنود و جاسوسي Boeing 707-3J9C در محلي در نزديكي مرز به گشتزني ميپردازد.
سرگرد خلبان شكوه نيا و سرهنگ جان ساندرز
خلبان شكوه نيا در جريان جنگ ويرانگر هشت ساله با عراق به شهادت ميرسد
در طرف ديگر، در نقطهاي به طول و عرض 100 كيلومتر دورتر، دو جنگنده شكاري روسي در حال پرواز هستند اما ضمن اينكه براي مقابله با هواپيماي شناسايي ايراني به قدر كافي دور هستند، در حال پرواز آزمايشي نيز ميباشند و بدين جهت مسلح نيز نشدهاند.
كاپيتان گنادي اليسو به سرعت با جنگنده ميگ-21 به پرواز درميآيد
در همين زمان، فرماندهي دفاع هوايي اتحاد شوروي، به خلبان يكي از دو فروند ميگ-21 آماده پرواز جهت رهگيري هواپيماي شناسايي ايراني دستور برخاست ميدهد؛ ضمن اينكه هواپيماي ديگر را نيز در حالت آمادهباش درجه يك بر روي باند نگه ميدارد. (در اين حالت خلبان در داخل كابين نشسته و منتظر اجازة برخاست ميماند.)
ميگ-21 ديگر به همراه خلبانش در حالت آمادهباش حداكثر بر روي باند باقي ميماند
خلبان روس يعني سروان گنادي اليسو (Gennagyij Jeliszejev) با توجه به حدس خود مبني بر اينكه پرندة ناشناس بايد يك هواپيماي شناسايي ايراني از نوع RF-4E باشد، هواپيمايش را به سمت مرز و جهت رهگيري و شناسايي هواپيمايي كه به حريم هوايي شوروي وارد شده است هدايت ميكند.
به نظر ميرسد هواپيماي شناسايي ايران از نوع RF-4C بوده كه در اصل به نيروي هوايي ايالات متحده تعلق داشته و در آن زمان در اجارة نيروي هوايي شاهنشاهي ايران بوده است. بعدها نيروي هوايي شاهنشاهي هواپيماهاي سفارش داده شدة خود را كه از نوع پیشرفتهتر RF-4E بودند تحويل ميگيرد.
خلبان روس به كنار هواپيماي ايراني رفته و سعي ميكند با علامت دادن به خلبان آن به وسيلة بالا و پايين آوردن بالهاي هواپيمايش و همچنين به وسيلة اخطار راديويي و حركات دستانش، هواپيماي ايراني را وادار به فرود در يكي از پايگاههاي شوروي نمايد. خدمة هواپيماي جاسوسي ايراني، متوجه علامتها ميشوند اما به جاي فرود در خاك شوروي، بر سرعت هواپيمايشان افزوده و به سمت مرز ايران پرواز ميكنند.
ميگ-21 و موشكهاي AA-2 براي مقابله با فانتوم ايراني ناتوان بودند
در اين هنگام خلبان روس دستوري مبني بر استفاده از موشكهايش و سرنگوني هواپيماي جاسوسي دريافت ميكند. كاپيتان اليسو رادار جنگندهاش را فعال كرده و آن را بر روي هواپيماي جاسوسي ايران قفل ميكند و سعي مينمايد از موشكهاي هوا به هواي آتول (AA-2) خود استفاده كند. خلبان فانتوم يعني سرگرد شكوه نيا به وسيلة سيستم حسگرهاي هواپيمايش، اخطار قفل موشك را دريافت ميكند. وي جهت جلوگيري از برخورد موشك، به شدت و سرعت زياد سمت و ارتفاع پرواز را تغيير ميدهد زيرا ميداند موشكهاي هوا به هواي روسي از هدف قرار دادن اهدافي كه در حال مانور شديد هستند ناتوانند.
با توجه به اينكه هواپيماي فانتوم ايراني به سرعت در حال نزديك شدن به مرز بود و افسر كنترل رادار زميني روسها نگران از ناموفق بودن رهگيري، به خلبان ميگ-21 اجراي دستور وحشتناك شماره 240 تاران صادر ميگردد. اليسو فرمان را ميپذيرد و اهرم محدود كنندة دستة قدرت موتور را رها ميسازد و دستة قدرت موتور را بر روي بيشترين توان بهرهگيري از پسسوز قرار ميدهد و به سرعت به سمت فانتوم فراري پرواز مينمايد.
كاپيتان گنادي اليسو بلافاصله پس از برخورد جنگندهاش با فانتوم ايراني كشته ميشود
از اينجا به بعد اطلاعاتي در مورد ماجرا وجود ندارد. تنها كنترل كنندههاي هوايي بر روي صفحة رادار مشاهده كردهاند كه دو نقطة روي صفحه كه نشانگر دو هواپيما بودهاند به يكديگر نزديك و نزديكتر شدهاند تا جايي كه يك نقطه گشتهاند، سپس به آرامي همان يك نقطه نيز ناپديد شده است. اپراتور رادار روسها اليسو را به وسيلة راديو صدا ميزند اما پاسخي نميگيرد. اليسو كشته شده است. سرگرد شكوهنيا و سرهنگ جان ساندرز به وسيلة صندليپران اجكت ميكنند و پس از 16 روز اسارت آزاد ميشوند.
تصويري گرافيكي از برخورد 28 نوامبر 1973 که در یکی از مجلات آن زمان شوروی به چاپ رسید
روسها پس از مرگ اليسو، يك مدرسه را به نام وي نامگذاري كردند و همه ساله در روز 28 نوامبر به يادبود وي مراسمي در اين مدرسه برپا ميگردد. روسها همچنين يك خيابان را در شهر زادگاه اليسو به نام وي نامگذاري كردهاند. در محل موزة هوايي شوروي نيز يك اتاق كامل از يادگاريها و وسايل شخصي اليسو وجود دارد. تنديس وي در خياباني كه مجسمههاي افراد نامآور شوروي در آن وجود دارد ساخته و قرار داده شده است.